لیانا خانوم مالیانا خانوم ما، تا این لحظه: 10 سال و 28 روز سن داره

***شور زندگی مامان و بابایی***

مادر جون و پدر جون اومدن

جمعه 23 آبان ماه بود که پدر جون و مادر جون از شمال اومدن خونمون مهمونی تقریبا سه ماه میشد که لیانا کوچولوشونو ندیده بودن. مادر جون وقتی رسید از سر کوچه صدات میزد لیانا لیانا..... یه هفته مهمون ما بودن و تو این مدت خیلی بهمون خوش گذشت لیانا جونم ، منم خیلی خیلی دلم واسشون تنگ شده بود و خیلی دوس داشتم بیشتر پیشمون میموندن.... پدر جون و مادر جون حسابی باهات بازی میکردن تو این مدت.... راستی برات یه کالسکه خوشکل هم خریدن.دستشون درد نکنه امروز هم جمعه 30 آبان هست که دیگه پدر جون و مادر جون رفتن خونشون. جاشون پیش ما خالی نباشهههههه دلم براشون تنگ میشه   ...
30 آذر 1393

هشت ماهگی گلابتون

دختر قشنگ و ناز نازی من ، هشت ماهگیت مبارک نفس عزیز دل مامانی ، هرچی بزرگتر میشه شیرین تر میشی عزیزم. یه روز قبل از هشت ماهگیت اولین کلمه معنی دار رو به زبون آوردی. گفتی با با با. اینقدر شوق داشتم از شنیدن این کلمه که گریه م گرفته بود. الانم که دارم این متن و مینویسم تو روروئک هستی و هی میگی بابابا......و صداهای دیگه از خودت در میاری. آخ مامانی فدای کلمات عجیب غریبت بشم. تازه ، خیلی هم شیطون شدی.وقتی تو روروئک هستی میری سراغ گلدونای داخل دکور اُپن.وقتی من میگم لیانا نندازیشون ، تند تند بدو بدو با روروئک راه میری و ذوق میکنی. وقتی هم سینه خیز میری رو سرامیک، دستت رو محکم میزنی به سرا...
15 آذر 1393

روزای پاییزی

لیانا خانوم هفت و نیم ماهه ما سلام این روزا هوا  کم کم چهره پاییزی خودشو داره نشون میده. تو این روزای قشنگ تو هم کارای جدیدی یاد گرفتی عزیزکم. با صدای آهنگ مخصوصا تبلیغات میرقصی و گاهی وقتا هم بای بای میکنی. با روروئک رو سرامیک تند تند راه میری و صداهای قشنگی از خودت در میاری غذاهایی که این روزا مامانی بهت میده که نوش جان کنی عبارتند از : سوپ - فرنی - حریره بادام - آب میوه - زرده تخم مرغ - ماست - کدو - خرما با زرده تخم مرغ و .... نوش جونت دختر کوچولوی من   ...
7 آذر 1393
1